روبر دو كتون4 را به خدمت گرفت تا ترجمه پيير دو تولد را به زبان فصيح لاتيني باز نويسي كنند. آنان نيز با لفّاظي و عبارت پردازي بسيار چنين كردند.
نخستين ترجمه قرآن به زبان لاتيني بدين گونه انجام شد. آن گاه پيير دو كلوني، كه به ياري متن لاتيني بر محتواي قرآن دست يافته بود، خود مقدمهاي بر آن نوشت و با وجود تكذيب برخي از افسانههاي كودكانهاي كه متعصبانِ مسيحي از ديرباز درباره پيامبرِ اسلام و مسلمانان رواج داده بودند، در ردِّ قرآن كوشيد. ولي چون خود عربي نميدانست دچار لغزشهاي بسيار شد.5
مدتي نزديك به چهار قرن ترجمه لاتينيِ كتون ـ تولد تنها مأخذِ اصلي فرانسويان درباره مسلمانان بود. تا آن كه در سال 1547 آندرهآ آريوابنه6 متن لاتيني را ــ البته همراه با ردّي كه پيير دو كلوني بر آن نوشته بود ــ به زبان ايتاليايي درآورد. در سال 1616 نيز شوئيگر7 متن ايتاليايي را به زبان آلماني و سپس در سال 1641 به زبان هلندي ترجمه كرد. اين هر دو ترجمه در طول نيمه دوم قرن هفدهم بارها به چاپ رسيد.
تا اين تاريخ تنها كشيشان و مبلغان بودند كه به ترجمه قرآن، آن هم از روي متن لاتيني ميپرداختند، و طبعا اهدافي كه در اين كار داشتند آنان را از رعايت امانت باز ميداشت. لذا اين گونه ترجمهها را «زيباي بيوفا» ناميدهاند.8
وضع همچنان بود تا آن كه در سال 1647 آندره دورييه9 قرآن را مستقيما از روي متن عربي به زبان فرانسه درآورد و فرانسويان را بيش از پيش با اصول عقايدِ مسلمانان آشنا كرد. وي در سال 1580 در شهر مارسينيي10، واقع در شرق فرانسه، به دنيا آمده بود. تحصيلات مقدماتي را در كشور خود به پايان برد. سپس روانه تركيه عثماني شد. در آن جا بود كه به آموختن زبانهاي تركي و عربي، و نيز فارسي پرداخت. آن گاه به عنوان كنسول فرانسه عازم مصر شد. ما دقيقا نميدانيم كه در چه سالي و براي چه مدتي اين مأموريت به او تفويض گرديد. اما ميدانيم كه نخستين ترجمه فرانسوي گلستان سعدي، كه در سال 1634 انتشار يافت،11 نيز از اوست و در اين تاريخ، چنان كه از مقدمه كتاب بر ميآيد، وي به فرانسه باز گشته بوده است.
از سوي ديگر، تقريظهايي كه در پايان چاپ اوّل ترجمه قرآن12 به سال 1647، و در آغاز برخي از چاپهاي ديگر درج شده حاكي از آن است كه دوري يه در سال 1630 به عنوان مترجم زبانهاي شرقي در دربار فرانسه خدمت ميكرده است. يك سال بعد، لويي سيزدهم تصميم ميگيرد براي ادامه مذاكراتي كه پاسيفيك دو پروونس و گابري يل دوپاري13 در سال 1627 با شاه عباس اوّل انجام داده بودند، او را به دربار ايران اعزام دارد. ولي دورييه نميتواند از تركيه فراتر رود؛ زيرا سلطان مراد، خليفه عثماني، كه از نزديكيِ ايران و فرانسه بيمناك شده بود، او را به فرانسه باز ميگرداند تا درباره بهبود روابط تركيه و فرانسه با لويي سيزدهم مذاكره كند. فرماني هم صادر ميكند و طي آن به كارگزاران خود در مسير دورييه دستورِ اكيد ميدهد كه همه جا مقدمش را گرامي دارند و نيازهايش را برآورند.14
دوري يه با چنين سابقه و بضاعتي در حدود سال 1640 به ترجمه قرآن همّت گماشت، و اينك نخستين بار بود كه كتاب ديني مسلمانان مستقيما از روي متن عربي به يكي از زبانهاي زنده اروپايي كه همه مردم بدان سخن ميگفتند و نه تنها به زبان مرده لاتيني كه فقط كشيشان آن را ميدانستند، ترجمه ميشد. مترجِم آن هم، برخلاف آنچه تا آن تاريخ متداول بود، مردي اهل سياست بود نه كشيشي متعصب.
با اين همه، دورييه نيز نتوانسته و نميتوانسته است خود را به كلي از قيد اوهامِ پيشين برهاند. از اين رو، در مقدمه كوتاهي كه بر ترجمه خود افزوده، پيامبر اسلام را تكذيب و مسلمانان را تحقير كرده است. اما بايد توجه داشت كه نيمه اوّل قرن هفدهم دوره اوج گيريِ احساساتِ مذهبيِ كاتوليكها بود. دورهاي بود كه فرانسه جنگهاي مذهبيِ خونيني را پشتِ سر گذاشته و پروتستانها را محدود كرده و اينك در پيِ آن بود كه مباني آيينِ كاتوليك را استوار كند. بنا بر اين، اگر هم دورييه نخواسته بوده باشد به تعصبات مذهبي دامن زند، ناگزير بوده است به محافظه كاريهايي تن در دهد و شايد مقدمه كوتاهش گونهاي پروانه چاپ و انتشار باشد.
اين نكته از آن جا استنباط ميشود كه وي پس از آن مقدمه بيدرنگ به شرح عقايد مذهبيِ مسلمانان ميپردازد و در اين كار به هيچ روي از گفتن حقيقت دريغ نميورزد:
«تركان [ = مسلمانان15] به خدايي يگانه كه خالق زمين و آسمان است و به روز رستاخيز نيكوكاران را پاداش ميدهد و تبهكاران را به كيفر ميرساند، معتقد هستند. محمد[ص] و عيسي و موسي و ابراهيم[ع] را پيامبراني بزرگ ميدانند. در روز، پنج نوبت نماز ميگزارند و به هنگام نماز، كلماتي زيبا بر زبان ميرانند. همواره «لا اله الا اللّه»16 ميگويند. زكات و صدقه ميپردازند. از ناداران دستگيري ميكنند و به ياري بيماران و درماندگان ميشتابند. يك ماه در سال روزه ميگيرند و يك بار در عمر به زيارت كعبه ميروند... ميتوانند چهار زن اختيار كنند، ولي بايد آنان را از دارايي خود نيز برخوردار كنند و از رعايت عدالت درباره آنان فرونگذارند...»
سپس دورييه ترجمه قرآن را با سوره فاتحه آغاز ميكند و با سوره ناس به پايان ميرساند. و اين كاري بوده است بزرگ، زيرا كه بيسابقه بود و مترجم نمونهاي پيشِ رو نداشت تا از آن بهرهمند گردد. امروزه، پس از گذشت نزديك به چهار صد سال، و با وجود 28 ترجمه كامل17 و بيش از دويست ترجمه جزئي و ناتمام از قرآن به زبان فرانسه، و با آن همه پژوهشهايي كه درباره بلاغت و محتوا و الفاظ قرآن انجام شده، ترجمه آن به هر زباني كه باشد، از جمله به زبان فرانسه، كاري است بس دشوار و شايد ناممكن. هرگاه جوّ حاكم بر جامعه فرانسه و روحيه مذهبيِ مردم آن دوره را نيز در نظر گيريم، آنگاه به اهميت كاري كه دورييه براي نخستين بار انجام داده است، بيشتر پي خواهيم برد.
چاپ اوّل كتاب در قطع رحلي و در 4+648+10 صفحه منتشر شد. موفقيت آن چندان بود كه دو سال بعد، در 1649، دوباره به چاپ رسيد و در همان سال به زبان انگليسي و سپس به زبانهاي هلندي و آلماني و روسي درآمد18 و در سراسر قرن هفدهم، و نيز تا اواخر قرن هجدهم، يعني تا سال 1783 كه كلود ساواري به ترجمه جديدي از قرآن پرداخت،19 بارها و بارها تجديد چاپ شد20 و فقط پس از انتشار ترجمه بيبراشتاين كازيميرسكي در 1840،21 رفته رفته، رونقِ خود را از دست داد.
راز اين موفقيت نخست در نياز روز نهفته بود. كشيشان فرانسوي مسائل مذهبي را در انحصار خود درآورده بودند و مؤمنان را از اين كه بر اصول اديان ديگر آگاه گردند، برحذر ميداشتند. اما مردم، پس از نهضت «رستاخيز» (رنسانس) و پس از گشوده شدن راههاي دريايي و عزيمت گروهي از جهانگردان به كشورهاي دوردست و سپس بازگشتشان به كشور خود كه اغلب با دستاوردهاي علمي ارزشمندي همراه بود، تشنه دانستن بودند. اينك ترجمه دورييه راه را براي آنان هموار ميكرد و چشم اندازي نوين از مجموع معتقدات مسلمانان به روي آنان ميگشود.
راز ديگر موفقيت دورييه در صداقت و امانت او در بازگرداندن متن عربي به زبان فرانسه آن روزگار ــ كه البته از لحاظ املايي و انشايي با فرانسه امروز اختلاف بسيار داشت ــ نهفته است. دورييه، پس از آن كه در مقدمه كوتاه خود و فقط در يك جمله پيامبر اسلام را تكذيب ميكند، ديگر در سراسر ترجمه بدين مسأله باز نميگردد. در همان مقدمه هم در وصف پيامبر چنين ميافزايد:
«[محمد(ص)] با صلابت بسيار در برابر كساني كه بتها را ميپرستيدند و در برابر ساكنان مكه و قبيله قريش كه با او مخالفت ميورزيدند، قيام كرد. كتاب خود را قرآن و نيز «فرقان» ناميد، كه يكي به معني مجموعهاي از دستورهاي ديني است و ديگري به معناي جدا كننده خوبي از بدي...»
ممكن است امروز يك مسلمانِ معتقد از خواندن برخي از عبارات اين مقدمه (فقط در يك صفحه و نيم) روي در هم كشد، ولي بايد توجه داشته باشيم كه در آن دوره بازرسانِ سازمانِ تفتيش عقايد مذهبي، مسلمانان و يهوديان را به اتهام كفر، و گاه همكيشان خود را به اتهام الحاد در تلّهاي آتش ميسوزاندند و خاكسترشان را بر باد ميدادند تا هيچ اثري از آنان برجاي نماند؛22 و البته اموالشان را نيز تصاحب ميكردند. در چنين دورهاي صِرْفِ ترجمه قرآن به زبان همه مردم، آن هم نه به قصد ردّ آن (برخلاف آنچه در ميان كشيشان معمول بود) خود شجاعت و شهامت و نيز، در قياس با معلومات آن روزگار، دانش بسيار ميطلبيد و نميتوان آثار مذهبي آن دوره را با معيارهاي امروزين سنجيد.
اما منابع دورييه چه بود؟ او خود نه در آغاز كتاب و نه در انجام آن سخني از منابع موردِ استفادهاش به ميان نياورده است. با اين همه، در حواشي صفحات كه به شيوه متداول در قرون گذشته در دو طرف متن اصلي نوشته شده، و گاه در آغاز ترجمه برخي از سورهها، توضيحاتي آمده است كه خواننده را در جست و جوهاي خود به نتايج خوبي راه مينمايد. مثلاً بسياري از مطالب به «Ketabel tenoir» ارجاع داده شده است. امروزه چنين عبارتي «كتابِل تنوار» خوانده ميشود، ولي ظاهرا ــ و با توجه به اينكه در هر حال يك فرد فرانسوي زبان نميتواند كلمات عربي را همچون اعراب تلفظ كند ــ مراد دورييه از عبارت مذكور كتاب التنوير المقباس من تفسير ابن عباس، تدوين مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادي (متوفي 817ق) بوده است. در برخي جاهاي ديگر، از جمله در حاشيه صفحه 74، كلمه «le Bédaoi» آمده كه امروزه «لو بدا اوا» تلفظ ميشود. در اينجا هم مراد دورييه از اين كلمه عبداللّه بن عمر بيضاوي (متوفي 681 ق؟)، صاحب تفسير معروف انوارالتنزيل واسرارالتأويل بوده است. اما تفسيري كه بيش از بقيه مورد استفاده او واقع شده، الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور، تأليف جلال الدين عبدالرحمان سيوطي است كه دورييه تنها با عنوان «Gelaldin» (= جلالْ دين = جلال الدين» از او نام ميبرد.
گاه نيز دوري يه در وجه تسميه سورهها از «Ekteri» ياد كرده و مثلاً در مورد سوره «زخرف» چنين آورده است:
«خواننده! بدان و آگاه باش كه اكتري (Ekteri) اين سوره را «سورة الذهب» (Le chapitre de l'or) ناميده است.»
اما اكتري كيست و نام كتابش چيست؟ به احتمال زياد، اين كلمه نيز تحريفي از «عكبري» (ابوالبقاء عبداللّه بن حسين بن عبد اللّه العكبري، متوفي در 616 ق)، صاحب كتاب التبيان في ايضاح القرآن است كه نسخه خطي آن در كتابخانه ملي پاريس نگهداري ميشود23 و مانند نسخه خطي گلستان سعدي (مأخذ دورييه براي ترجمه گلستان) مُهرِ «كتابخانه سلطنتي» بر چند جاي آن نقش بسته است.24
عنوان ديگري كه تحليل آن سخت دشوار مينمايد، نام كتابي است كه در صفحه 267 آمده است. بدين قرار:
(Voy Tesfiir anf Giavhoir)
(تسفير أنف جيياوهوار را ببينيد)
ظاهرا كلمه «تسفير» صورت تحريف شده «تفسير» است، همچنان كه «أنْف»، «ألْف» است و «جيياوهوار»، «جواهر». بنا بر اين، نام كتاب بايد «تفسير الف جواهر» بوده باشد. آن گاه تنها مشكلي كه باقي ميماند تركيب نحويِ عبارت است؛ زيرا معدود «ألْف» معمولاً جمع بسته نميشود و در عربي فصيح «الف جوهرة» ميگويند نه «الف جواهر» (مانند آيه شريفه «ليلة القدر خيرٌ من الف شهر»، و يا الف ليل وليلة، الف خرافة، الف النهار و جز آن). اما ارجاع ديگري كه در صفحه 412 آمده است مسأله را روشن ميكند. در آن جا دورييه توضيح ميدهد كه كتاب مذكور «شرح قرآن» به زبان تركي بوده است.
چنين است منابع دورييه، بدان گونه كه از لا به لاي ارجاعات و حواشي كتابش بر ميآيد. غرابتِ رسم الخطِ عناويني كه مورد استفادهاش واقع شده معلولِ عوامل متعددي است: غلطهاي چاپي كه هنوز هم ناشر و مؤلف و مترجم از آن رهايي نيافتهاند؛ إِشكال در تلفظ كلمات عربي براي فرانسويان آن دوره؛ دشواريِ خواندنِ نسخههاي خطي براي دورييه و خواندن دستخط او براي كارگران چاپخانه.
در عصري كه فن چاپ مراحل ابتدايي خود را ميپيمود25 و كتاب و كتابخواني هنوز همگاني نشده بود، كوشش دورييه در استفاده از منابع مذكور ستايش انگيز است، و نيز نشان ميدهد كه وي به اين نكته كه ترجمهاش برآراء و فتاوي علماي اسلامي استوار باشد، اهميت بسيار ميداده است. و شايد علّت حذف اين ارجاعات در برخي از چاپهاي اواخر قرن هفدهم و نيمه اول قرن هجدهم آن باشد كه كتاب وي به عنوان اثري مستند و معتبر شهرت يافته بوده و ديگر ناشران افزودن منابع را بر چاپهاي جديد لازم نميدانستهاند.
با اين همه، ترجمه دورييه نيز، مانند هر كار ديگري كه براي نخستين بار انجام ميشود، داراي ضعفهايي است. اين ضعفها را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: فني و محتوايي.
از لحاظ فني، كتاب فاقد فهرست و شماره گذاري و ترتيب آيات است و هر يك از سورهها داستانوار و همچون حكايتي پيوسته ترجمه شده است، به گونهاي كه بازيافتن آيهاي معين در مجموع 648 صفحه كتاب و با توجه به رسم الخط آن دوره، حوصله و دقت بسيار ميخواهد.
از سوي ديگر، نامهايي كه دورييه براي سورهها برگزيده، با همه كوششي كه در مراجعه به تفاسير مذكور به كار برده، يا نامناسب است و يا مهجور، و تطبيق آنها با آنچه امروز قبولِ عام يافته هميشه آسان نيست. مثلاً سوره «ماعون» را به پيروي از آيه «أرَءَيتَ الذّي يُكَذِّب بالدّين»، سوره «دين» («La Loy»، دين، قانون شرع در متون كهن)، و سوره «هُمَزَه» را، توسّعا، سوره «شكنجه» (Persécution) ناميده و كلمه «عصر» را در سوره «والعصر» به معني چاشتگاه گرفته و نخستين آيه از آن سوره را چنين ترجمه كرده است:
همين گونه است در مورد سورههاي «كوثر» و «والعاديات» و «تكاثر» و «والضحي» و «نصر» (و بسياري سورههاي ديگر) كه به ترتيب، آنها را «Affluence»، «Les chevaux»، «Abondance»، «Soleil levé» و «Protection» ناميده است. نام اين سورهها در برخي از ترجمههاي معاصر به شرح زير است:
كوثر = Abondance (ماسون، بلاشر)؛ «Profusion» (حميد اللّه).
والعاديات = «Celles qui fracassent» (بلاشر، ماسون)؛ «Les coursiers» (صادق مازيغ).
تكاثر = «Surenchère» (حميد اللّه)؛ «Rivalité» (بلاشر، ماسون).
والضّحي = «La clarté du jour» (صادق مازيغ، ماسون)؛ «La clarté diurne» (بلاشر).
نصر = «Secours divin» (صادق مازيغ، بلاشر، ماسون، مونته).
چنان كه ملاحظه ميشود، هيچ يك از اين نامها با نامهايي كه دورييه برگزيده است هماهنگ نيست. البته برخي از اين ناهماهنگيها را ميتوان به اختلاف واژگان متداول در قرن شانزدهم با واژگان زبان فرانسه معاصر، و يا اختلاف نامگذاري سورهها در تاريخ قرآن مربوط دانست؛ ولي برخي ديگر بدون ترديد از اشتباه دورييه در معادليابي برخاسته است. مثلاً هنگامي كه «كوثر» را به «affluence» و «تكاثر» را به «Abondance» ترجمه كرده، ميان ريشه رباعي مجرد«كوثر» و مصدر ثلاثي مزيد «تكاثر» كه معني مبالغه و رقابت و مسابقه در آن نهفته فرقي نگذاشته و هر دو را در معني «فراواني» به كار برده است (دو كلمه affluence و abondanceدر اين جا مترادف هستند).
نكته ديگر در ترجمه دورييه عدم توجه او به وجوه و زمانهاي افعال در زبان عربي است، و اين مشكلي است كه حتي برخي از مترجمان معاصر نيز نتوانستهاند خود را از قيد آن برهانند؛ زيرا برايشان دشوار بوده كه هجده زمان مختلفِ زبان فرانسه را در معدودي زمانِ متداول در زبان عربي بگنجانند. چگونه زمان ماضي در معناي مستقبلِ مؤكّد و قطعي الوقوع به كار ميرود؟ و چگونه يك شكل واحد از زمان ماضي، هم بيانگرِ فعلي است كه اثر آن منقضي شده و هم فعلي كه اثر آن همچنان ادامه دارد؟ از اينرو، گاه دورييه در برگرداندن افعال در ميماند و تنها ظاهر لفظي آنها را در نظر ميگيرد، و اين كاري است كه در ترجمه سوره «المسد» كرده است:
«ابو لهب دستهاي خود را از دست داده و خداوند او را به كيفر رسانده است. داراييش او را سودمند نخواهد بود و جاودانه در آتش دوزخ خواهد سوخت. و نيز زنش كه هيمه بر دوش ميكشد و گردن بندي از ليف خرما به گردن دارد.»
دورييه توجه نداشته است كه فعل «تبّت»، در نخستين آيه سوره، هر چند به صورت ماضي ساده آمده ولي در مقام نفرين به كار رفته است. اين اشتباه خود موجب اشتباهاتِ ديگر شده و معناي همه سوره را تغيير داده است. مفاد سوره مباركه چنين است:
بريده باد دستهاي ابولهب! و مرگ بر او باد!
هرگز داراييش و آنچه به دست آورده او را سودمند نخواهد بود.
زود باشد كه به آتشي پر لهيب در پيوندد.
و نيز همسرش، در حالي كه هيزم كش دوزخ است
و طنابي از ليف خرما به گردن دارد.
البته در برابر اين نقاط ضعف، نقاط قوتي نيز هست: كمتر پيش ميآيد كه دورييه در بازگرداندن آياتِ شريفه دستخوش توجيهات و تفسيرهاي متداول در ميان كشيشان آن دوره شده باشد. چنان كه در مورد آيات 11 تا 15 از سوره نور، كه در رفع اتهام از عايشه، زوجه پيامبر(ص)، نازل شده، وي بدون اشاره به داستانهاي كودكانهاي كه در ترجمه لاتيني و يا ترجمههاي اقتباس شده از ترجمه لاتيني آمده، در حاشيه كتاب چنين افزوده است:
«دشمنان محمد[ص] يكي از زنان او را به گناه متهم كردند.»
آيه ديگري كه در نيمه دوم قرن هفدهم، و نيز در سراسر قرن هجدهم، بحثهاي بسيار ميان مسيحيان برانگيخت، آيه 62 از سوره بقره است كه با اندك اختلافي در سوره مائده تكرار شده است:
إنَّ الَّذينَ آمَنوا وَالَّذينَ هادوا وَالنَّصاري والصّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَعَمِلَ صالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاخَوفٌ عَلَيْهِم وَلاهُمْ يَحْزَنونَ.
آنان كه ايمان آوردند (= مسلمانان) و آنان كه يهودي شدند و نصرانيان و صابيان، هركس به خدا و روز واپسين ايمان آورد و كار نيك كند، اجر همه آنان نزد پروردگارشان است. آنان را بيمي نيست و اندوهگين نخواهند شد.
براي مبلغان مسيحي كه مخالفان خود را در تل آتش ميسوزاندند، بسيار شگفت آور بود كه مسلمانان به موجب نص قرآن، نه تنها پيروان اديان ديگر را در ميان خود بپذيرند، بلكه آنان را در انجام دادن مراسم مذهبيشان نيز آزاد گذارند. از اينرو، در ترجمه اين آيه، كه امروزه ستايش بسياري از خاورشناسان را برانگيخته است،26 به زحمت ميافتادند و آن را به شكلهاي گوناگون تعبير و تفسير ميكردند. دورييه، بر عكس، آيه را تقريبا لفظ به لفظ ترجمه كرده و براي تأييد ترجمه خود، در حاشيه كتاب، يك جا به سيوطي و جاي ديگر به بيضاوي ارجاع داده است.27 ترجمه او بعدها كنجكاوي گروهي از «آزاد انديشان» را برانگيخت و آنان را به تحقيق درباره اسلام و مسلمانان واداشت و اين عقيده را در ميان آنان رواج داد كه:
«مسيحي بودن، به آيين يهود گرويدن و گبر شدن در پيشگاه پروردگار يكسان است، مشروط بر اين كه انسان خداوند را بپرستد و عمل نيك به جا آورد و همنوعان خود را دوست بدارد».28
در آن دوره طرفداران اين طرز فكر را «Indifférent»، يعني «يكسان نگر»، «بيتفاوت نسبت به پيروان اديان ديگر» ميناميدند، و البته كشيشان مسيحي، چه كاتوليك و چه پروتستان، از رواج چنين «رذيلتي» در ميان معاصران خود سخت ناخرسند بودند و آن را به مسلمانان نسبت ميدادند. آدريان ريلند، با وجود آنكه خود به دفاع از مسلمانان برخاسته، در اين باره چنين آورده است:
«عقيده مشترك روشنفكران امروز بر اين است كه پيروان همه اديان ميتوانند رستگار شوند، مشروط بر اين كه خدا را بپرستند و اعمال نيك به جا آورند. گروهي مدعياند كه محمد[ص] اين عقيده را در ميان مسلمانان رواج داده است. اين امر بسيار عجيب مينمايد. چگونه ممكن است كسي كه خود را پيامبر ميداند و دين جديدي ميآورد و با آن همه تندي و صلابت به مسيحيان و يهوديان ميتازد، خود در قرآن «يكسان نگري» و احترام به عقايد ديگران را بستايد؟ پس چه لزومي داشت كه دين جديدي بياورد؟ بهتر بود فقط مردم را به كارهاي خوب تشويق ميكرد.»29
سپس ريلند به بحث درباره مفهوم حقيقي «بيتفاوتي» از ديدگاه مذهبي ميپردازد و از نويسندگان و مترجمان بسياري كه محمد(ص) و پيروانش را مسؤول رواج اين طرز فكر حتي در ميان مسيحيان دانستهاند، نام ميبرد.
بدين گونه ترجمه دورييه، اگر چه ضعفهايي داشت و گاه تحت تأثير پيشداوريهاي متداول در آن دوره قرار ميگرفت، برسرِ هم در شناساندن متن اصلي قرآن به معاصران خود بسيار مؤثر بود و تا سال 1734، پيش از انتشار ترجمه انگليسي جرج سيل،30 يكي از مآخذ معتبر و مستند اروپايي درباره اسلام و مسلمانان به شمار ميرفت.
ترجمه دوري يه از گلستان كامل نيست. حكايتها نيز به يكديگر پيوسته است. اما اين نخستين كوشش در راه شناساندن ادبيات فارسي به مردم فرانسه بود. دوري يه يك فرهنگ تركي ـ لاتيني هم نوشته بوده كه به چاپ نرسيده و نسخه خطي آن در كتابخانه ملي پاريس مضبوط است. وي به سال 1660م درگذشت.
1. پيير دو كلوني(Pierre de Cluny) از 1092 تا 1156م ميزيست. در 1122م به رياست صومعه كلوني برگزيده شد و تا پايان عمر در همين سمت باقي بود. درباره زندگي پيامبر نيز مقالاتي نوشته است.
2. Pierre le Vénérable.
3. پييردوتولد (Pierre de Tolède) اهل طليطله بود. آن دسته از مردم اسپانيا و اندلس را كه مسلمان نشده بودند ولي عربي ميدانستند «مستعرب» (= Mozarabe) ميناميدند. طليطله سالها در تصرف مسلمانان بود تا آن كه در 1085م از دست آنان خارج شد.
4. درباره روبر دو كتون(Robert de Ketton) چنين گفتهاند: «وي كششي طبيعي داشت كه حتي يك متن غير عقيدتي را چنان تحريف كند كه آن را مورد نفرت همه قرار دهد(نك: EI2, I/434). ـ بنا بر اين پيير دو كلوني از ديدگاه خود مترجم بسيار شايستهاي انتخاب كرده بوده است!
5. براي اطلاع بيشتر درباره ترجمههاي لاتيني قرآن نك: Marie-Thérèse d'Alverny, »Deux traductions latines du Coran au Mayen-Age'', in Archives d'histoire doctrinale et littéraire du Moyen-Age, t. 22-23, 1947-1948, pp.69-131.
6. Andrea Arrivabene.
7. Schweigger.
8. M.-Th. d'Alverny, op.cit., p. 86.
9. André du Ryer.
10. Marsigny.
11. Gulistan ou l' Empire des Roses, Traité des Moeurs des Roys, composé par Musladini Saadi, prince des poètes turcs et persans, traduit en français par le sieur André du Ryer,.. Paris, 1634.
12. L'Alcoran de Mahomet, Translaté d'arabe en français... Paris, 1647
13. براي اطلاع بيشتر از مأموريت Père Pacifique de Provins و همكارش Gabriel de Paris نك: جواد حديدي، از سعدي تا آراگون، 1373، صص 22 و 23.
14. ترجمه اين فرمان در پايان چاپ اوّل كتاب آمده است.
15. فرانسويانِ قرون وسطا همه مسلمانان را «عرب» ميناميدند. سپس از سال 1453م كه تركان عثماني قسطنطنيه را فتح و امپراتوري بزرگي تأسيس كردند، اعراب جاي خود را به تركان دادند. تنها از اواخرِ قرنِ هجدهم به بعد بود كه فرانسويان، رفته رفته، اقوام و مليتهاي مختلف اسلامي را از هم بازشناختند.
16. بعدها ولتر شهادتين مسلمانان را، بدان گونه كه دورييه در آغاز ترجمه خود آورده است: «La ilha illa Allha Mehemet rassoul Allha.»
17. محمد حميد اللّه در چاپ دهم از ترجمه خود (سال 1981م، صص L××× تا L×××III) از 24 ترجمه كامل قرآن به زبان فرانسه فهرست داده است. از آن تاريخ تا كنون ترجمههاي صادق مازيغ، شوراكي، ژاك برك و مجمع الملك فهد نيز بر اين فهرست افزوده شده است. در مورد ترجمههاي ناقص و جزئي ميتوان به فهرستهاي كتابخانه ملي پاريس مراجعه كرد.
18. مترجم انگليسي آن Alexander Ross نام داشت. ترجمه هلندي در سال 1658 به كوشش Glazemarker، ترجمه آلماني در سال 1688 به كوشش Lange و ترجمه روسي در سال 1716 به كوشش Demetrius Kantemirانجام شد.
19. Claude Savary, Le Koran, Paris, 1783.
20. چاپهاي متعدد آن را چنين برشمردهاند: 1647، 1649، 1651، 1671، 1673، 1685، 1719، 1723، 1734، 1755، 1770، 1775، 1883، 1885.
21. Biberstein Kasimirski, Le Coran, Paris, 1840. از سال 1840 تا كنون، ترجمه كازيميرسكي نزديك به سي بار تجديد چاپ شده است.
22. اينگونه فجايع تا اواسط قرن هجدهم ادامه داشت و فقط پس از انقلاب فرانسه در 1789 منسوخ شد. در سال 1761، سازمان تفتيش عقايد مذهبي ليسبن سي و سه متهم به بد ديني، از جمله چند مسلمان و يهودي را طعمه آتش كرد (نك: جواد حديدي، اسلام از نظر ولتر، چاپ پنجم، 1374، صص 162، 163).
23. اين كتاب با عنوانهاي ديگري مانند: املاء مامنَّ به الرحمن من وجوه الاعراب والقراآت في جميع القرآن، و التبيان في اعراب القرآن، بارها به چاپ رسيده است.
24. در مورد نسخههايِ خطيِ بازمانده از كتابهاي عكبري نك: برو كلمان، 1/282؛ همو، ذيل، 1/496.
25. يكي از توافقهاي پرپاسيفيك دو پروونس، فرستاده دربار فرانسه، با شاه عباس اوّل (نك: زير نويس شماره 13) اين بود كه دولت فرانسه چاپخانهاي در اصفهان نصب و داير كند. ولي اين توافق تحقق نيافت، زيرا اندكي بعد شاه عباس درگذشت و مذاكرات بينتيجه ماند. ترجمه دورييه چند سال پس از درگذشت شاه عباس(1038 ق / 1629م) منتشر شد.
26. يكي از آنان ادوار مونته، مترجم فرانسوي قرآن است كه در اين باره چنين ميگويد: «آيهاي است بسيار جالب و جهان شمول كه پيروان همه اديان را به همزيستي و تساهل مذهبي فرا ميخواند.» )Edouard Montet, Le Coran, Paris, 1954, P. 82 (نك:
27. چاپ اوّل ترجمه دورييه، صفحات 9 و 111.
28. اين عبارتي است كه ولتر (كليات، 1/85) از قول كنت دوبنوال (Comte de Bonneval)، يكي از افسران فرانسوي كه به تركيه رفته و به دين اسلام گرويده و لقب پاشايي گرفته بوده است، نقل ميكند (نك: اسلام از نظر ولتر، 223 ـ 227).
29. Reland, Adrian, La religion des Mahométans, exposée par leurs propres docteurs, La Haye, 1721, t. 2, p. 70.
30. Sale, George, The Koran of Mohammad, Landon, 1734.